جشن سيموني شاهزاده كوچولو
سلام عشششششششششششششششششق مامان و بابا دختر نازم دو ماه محرم و صفر كه بيشتر خونه ي بابايي مرتضي بوديم و ميرفتيم حسينيه اما لحظه شماري ميكردم براي بعد از محرم و چيدن اتاق گل دخترمون. خلاصه 93/10/2 ماه صفر هم تموم شد . 93/10/3 ماماني منيره و خاله جونت و دو تا زندايي هاي گلت اومدن خونمون و تا شب كلي كار كردن ، پرده اتاقت رو دوختن ،لباسهاتو سرو سامون دادن و خلاصه كلي خوش گذشت . اونروز ناهار هم دور هم بوديم . خاله فريده و مهلا و ماماني هم شب خونه ي ما موندن و بابا جونت رفت خونه ي خاله ي فريده تا شب پيش عمو محمد(شوهر خالت) و مهدي جون (پسر خالت ) باشه و ما اون شب تا دير وقت بيدار بوديم و كلي خوش گذشت.البته سرشب هم با خ...
نویسنده :
هاشمي
0:55